قطعات ادبی
قطعات ادبی
شعر، داستان، فیلمنامه، نمایش، نقدادبی و ...
دور دور عباسي
شنبه 6 آبان 1391برچسب:,  توسط سید جواد قریشی

 بر اساس یک واقعیت تلخ اجتماعی

دور ... دور ... عباسی

17 سال بیش نداشت و ساعت از هشت شب گذشته، وقتی دیدم یک موتوری مزاحمش است، سوارش کردم. سوار که شد نه سلامی و نه علیکی، رو به من گفت : می تونی این موتوری رو گم کنی؟

گمش کردم. با کمی سرعت و چند کوچه پس کوچه. خیالش که راحت شد، چشمانش را به من دوخت و گفت : امشب می­تونم، خانه­ی شما بیام؟ تنم لرزید.

ـ مگه تو خونه نداری؟

ـ نه.   

فرار کرده بود. در پاسخ به این که چرا؟ کمی طفره رفت و بعد آهی کشید و گفت : ـ پدرم قصد تجاوز به من را داشت. نگاهش به ویترین پر زرق و برق مغازه‌ها ختم شد و چشمان گرد شده­ی من بر صورت ظریفش.

ـ مادرت؟

و مادرش چند سال قبل از دست کثافت کاری‌های پدر، خود را سوزانده بود. پرسیدم : ـ قیافه‌ات سن و سال بیشتری را می­طلبد، مثلاً بیست و سه سال. ابرویی در هم کشید و گفت : ـ گَرد می­­کشم.

چشمم را بستم، سرم سوت کشید. به چشمانش نگاه کردم، بي‌رنگ و تهي. دوباره پرسید :

ـ خانه خالی داری؟ و در پاسخ به سکوتم گفت : ـ یعنی برای رضای خدا هم راضی نیستی، بی‌خانمانی شبی کنارت باشد. باز هم بچه‌های فلان جا، چهار ماه و نیم پیششان بودم.

پرسیدم : ـ چرا نماندی؟ گفت : ـ دستگیرمان کردند. به جُرم بودن با شش مرد و رقصیدن و تنم ضربات 135 ضربه شلاق را تحمل کرد.

ـ پشیمان نشدی؟

طوری نگاهم کرد، عاقل اندر سفیه. چطور می­شد با او صحبت کرد؟ در چه مقطع فکری ست؟ پرسیدم : ـ سواد داری؟ گفت : ـ بلی، تا پنجم.

ـ چرا ادامه ندادی؟

زیر چشمی نگاهم کرد و گفت : ـ ازدواج کردم.

ـ چقدر زود؟

سیگاری روشن کرد و ادامه داد : ـ در برابر پولی که پدرم به مردی 53 ساله مقروض بود، سن مطرح نبود.

ـ بعد چه شد؟

ـ طلاق گرفتم. من راضی بودم او نمی­خواست.

ـ دیگر ازدواج نکردی؟

پکی عمیق به سیگارش زد و گفت : ـ نه.

ـ بچّه هم داری؟

ـ اه ... چقدر سؤال می­کنی ... نه.

خدایا چه می­توانستم بکنم. ساعت نزدیک دوازده شب بود. از او خواستم پیاده شود، با تلخی گفت : ـ حالا، حالا من کجا برم؟ تو که اهل حال نبودی چرا سوارم کردی؟

سرم به شدت درد می­کرد. خدایا کمکم کن. فهمیده بود که از من بخاری بلند نمی­شود. قصد داشت که از راه احساس و عاطفه دلم را به دست آورد. او ترانه‌های عاشقانه می­خواند و من غرق در افکار خود بودم. تا کی می­خواهد ادامه دهد؟ آینده‌اش چیست؟ با این سن کم، چند وقت زیر کثافت دوام می­آورد؟

دستی به شانه‌ام خورد. به خود آمدم. وجیهه بود. با طنازی و عشوه گری گفت : ـ آقا پسر، اگر می­خوای دور دور عباسی بهمون بدی. یه جا وایسا بیام جلو بشینم، گشتی‌ها گیرندن.

 دور دور عباسی. فکری به خاطرم رسید. با سرعت کناری ایستادم. پیاده که شد. به سرعت به راه افتادم. در آینه وجیهه را دیدم که ناباورانه نگاهم می‌کرد؛ و من فرار کردم. فرار. نه از دست وجیهه، بلکه از دست خودم. از خودم بدم ­آمد. سرم به شدت درد می‌کرد. یک دختر هفده ساله، پدری معتاد، موتور سوار مزاحم. 135 ضربه شلاق، اعتیاد به گرد، خانه­­ی خالی. همه چیز دور سرم می‌چرخید ... دور دور عباسی ... پدری که به دختر 14 ساله‌اش مشروب تعارف می‌کند، نوش ... دور دور عباسی ... آخرین ضربه شلاق و نصیحت مأمور اداره منکرات که می‌گوید : 135 ضربه خوردی که دیگر دنبال این کار نروی ... دور دور عباسی ... و وجیهه که همان شب با بدنی خون آلود مجبور به هم آغوشی ست، مجبور به هم آغوشی... دور دور عباسی... شب‌هایی که می­گذرد، آدم‌هایی متفاوت... دور دور عباسی... هم آغوشی‌هایی مکرر ... دور دور عباسی ... مرض‌های گوناگون، از سل تا ایدز... دور دور عباسی... دور دور عباسی ... دور دور عباسی.

                                                                                                                       خزان 1374

 



نظرات شما عزیزان:

حسین
ساعت15:31---1 دی 1392
سلام اهل کجایید؟
چند سالتونه؟


kami
ساعت21:49---20 ارديبهشت 1392
آقا دست بردار نوشتن چنین مطالب چرندی دیگر دغدغه جوان امروز نست. برو ÷ی کاردیگری
پاسخ:چشــــــــــــــــــــــم. باور كنيد اگر كار بود حتماً مي‌رفتم. بهرحال اگر مورد رنجش خاطر شما شد، صميمانه عذر مي‌خواهم


حسین
ساعت1:30---10 آبان 1391
سلام استاد





متن جالبی بود و چند بار خوندم اش . پایان ه واقعگرائی داشت . اما یه سوال آیا اگه دوباره این داستان رو مینوشتید همینطور ختم اش میکردید ؟





جائی برای تعهد ه فردی به مسئولیت ه اجتماعی ندیدم . مسئولیت فردی نسبت به جامعه کجا باید عنوان بشه آیا ؟





آیا فرار از واقعیت مطلوب ترین راه هستش ؟ دور دور عباسی خدا منو نندازی . آیا فقط ما رو نباید نندازه و یا ... و یا مسئولیت ما چیز ه دیگری تعریف شده در آفریتش ؟





البته به پیام پنهان و مستتر در متن مطلب توجه دارم ولی آیا همه با یک دیدگاه به نتیجه ی مورد نظر خواهند رسید ؟





البته قصد ، قصد مزاحمت نبود بهانه ائی بود برای عرض ادب و احترام .





روزگار بکام . باقی بقاء .



پاسخ:سلام و دو صد بدرود بر حسين آقاي عزيز و گرامي سرافرازم فرموديد. در ابتدا خواهشي دارم، لطفاً مرا استاد خطاب نفرماييد، چون نيستم احساس پوچي و تمام شدگي به من دست مي‌دهد. بسيار خوشحالم كه به نكته‌ي اصلي مطلب يعني «دور دور عباسي» اشاره و به منظور اين حقير پي برده‌ايد. در مورد سؤالي كه فرموديد بايد عرض كنم كه البته اگر به بازنويسي و ويرايش مطلب دست مي‌زدم كاملاً تغيير مي‌كرد. اگر ديگر دست نوشته‌ها را مورد مرحمت قرار دهيد متوجه خواهيد شد كه نوع و نگاه و نگرش ادبي‌ام تغيير كرده و حتي دغدغه‌هايم مثل دوران بيست سالگي‌ام نيست. «دور دور عباسي» و حتي ديگر كارهايم مثل «كفش‌هاي كبري» (كه خودم خيلي دوستش دارم) دغدغه‌ي روزگاري بود كه پشت سر گذاشته‌ايم. سبز باشي و خوش و آبي تر


حسین
ساعت2:52---8 آبان 1391
جناب آقای قریشی عرض ادب و احترام .



اول :



در ارتباط با لطف و بزرگواری ه شما یه جمله دارم که میگه :


پاسخ:سلام بر حسين آقاي خوب و گرامي. قدم رنجه فرموديد. البته چون افتخار نداديد ايميلتان را برايم بگذاريد، همين جا پاسخ مي‌نويسم. حسين آقا از تعارف بگذريم چشم انتظار نقدهاي جانانه بر ادبيات پر از ايرادم هستم. آقا اين قبول نيست


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





_________________________________________________________________________________
     
 
 
درباره وبلاگ


من سال هاست مينويسم شعر، داستان، فيلمنامه، نمايش و ... قالب هاي متفاوت ادبي را تجربه ميكنم. مينويسم براي خودم... مينويسم براي تو ... مينويسم براي دلم ... مينويسم براي هر آن كه اهل دل است. دل نويس من تقديم تو {09361706052} اين شماره به وبلاگ تعلق دارد و براي تبادل نظر و ثبت نام در گروه يا كلاس‌هاي آموزشي در نظر گرفته شده است تا دوستان راحت تر بتوانند نظرات و مطالب خود را پيامك كنند و يا به گفتگو بنشينند.
sayyed511@yahoo.com
دسته بندی ها
آرشیو
مطالب قبلی
     نحوه استفاده صحیح از متادون
غلامرضا
برای آتنا
داستانک طنز "عروووووسی" با لهجه‌ی مشهدی
داستانک طنز "آقای مدیر"
داستانک تلخ
دوست مجازی من
شهیدان زنده اند الله اکبر
شاید برای شما اتفاق بیفتد
ايليا كودك شيطون و بازيگوشم
روياهاي من
ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه
دور دور عباسي
روز مادر
ادامه نمايشنامه
نمایش طنز و کمدی چرخ زندگی
فوژان و مرتضی
خاطرات کاه گلی بی بی جون
عشوه قلم
نویسنده
لینک ها
قالب وبلاگ
چریک
ساختمان هوشمند
بچه های باهوش
lovelorne
فارس گرافیک
دخترانه
بلكـــــــــلاو
عاشق، معشوق
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان قطعات ادبی و آدرس foozhan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





لینکها
امکانات

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 218
بازدید کل : 8768
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 124
تعداد آنلاین : 1



<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 218
بازدید کل : 8768
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 124
تعداد آنلاین : 1



کد پیغام خوش آمدگویی